❤ ‿❤ اشک باران ❤ ‿❤ عاشقانه و عارفانه |
|||
هیچ وقت
یکی را با همه ی ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺪﺍﺭﯼ . . .www.ashkbaran.loxbolg.com
چهار شنبه 14 تير 1396برچسب:, :: 11:3 :: نويسنده : reza
بی انصاف چرا منو از زندگیت میرونی سهمم شد از با تو بودن حسرت و ویرونی کابوست خوابو از این چشمای خیس میگیره بی تو رویاهام از بی کسی و دلهره میمیره بی تو نمیشه یه لحظه این مردن محضه محاله بتونم من رو کم کن از این تشویش با رفتنت آتیش نزنی به جوونم بی تو با فکر و خیالت همیشه به یادت عاشق تو صبر کرد از من نگیری نگاتو من نمیدم جاتو به هیچکسی برگرد اگه میشه برگرد و نشون بده که یادم بودی نشدی فراموشم خیال تو نمیره یادم عجیبه که دلتنگم برای اونکه هیچ عشقی بهم نداشت منی که برای اون تموم زندگیمو دادم هیچکس واسم شبیه خود تو نیست از من بی تو چیزی نمیمونه اسمت رومه دوست دارم دیوونه کسی جز تو حالم رو بدتر نکرد وقتی چشات عشقمو باور نکرد وقتی میری حرفامو به کی بگم میشه فهمید دوسم نداشتی یکم بی تو نمیشه یه لحظه این مردن محضه محاله بتونم من رو کم کن از این تشویش با رفتنت آتیش نزنی به جوونم بی تو با فکر و خیالت همیشه به یادت عاشق تو صبر کرد از من نگیری نگاتو من نمیدم جاتو به هیچکسی برگرد اگه میشه برگرد و نشون بده که یادم بودی نشدی فراموشم خیال تو نمیره یادم عجیبه که دلتنگم برای اونکه هیچ عشقی بهم نداشت منی که برای اون تموم زندگیمو دادم
www.ashkbaran.loxbolg.com پنج شنبه 27 فروردين 1394برچسب:, :: 12:40 :: نويسنده : reza
تو را…
برای همه ی شب هایی بی مهتاب …
برای کـوچـه هایی پر از سـکـوت …
برای دشت های بی گل …
برای دریاهای خشک شده …
برای آسمان های بی باران …
و برای همه ی چیزهایی که باید باشد و نیست می خواهـم.
www.ashkbaran.loxbolg.com جمعه 3 بهمن 1393برچسب:, :: 20:13 :: نويسنده : reza
نـمی فـهــمـم چـــرا دیـگـه دلــت بـا مــن نـمـی مــونــه
مــیــون ایـن هـمـه دیــوار واســم از غــصـه مـی خــونـه
نـمـیـفـهـمی چـقــدر تـنـهـام چـقـدر ایـن بـی کـسی سـخـتـه
ولـی انـگاری اون اومــد دیـگـه مــن رو یــادت رفـتـه
شــدم عـاشــق شــدم تـنـهــا کـسی ایـنـجـا بـه یــادم نـیـسـت
تـوی تـاریـکی ایـن شــب کـسی دیـگـه کـــنـارم نـیـســت
قـسـم خــوردم قـسـم خــوردی تــو چــشـم مـن نــگاه کــردی
ولـی آســون بـا ایــن قـلـب پــر از عـشقـم وداع کــردی
نـگفـتی بـی تــو می مــیـرم نـفـهمـیـدی دلــم خــون شــد
تــوی ایـن قـلب پـایــیــزی بــدون تــو تــلاطــم شــد
از ایـن دلـتـنـگیا خـستـم دیـگه بسـه تـمـومــش کــن
بـیا و قـلب تـنـهـامــو بـا گــرمـات بـاز جــوونـش کــن
ازت مــن خــواهـشی دارم اونــم ایـنه نـگی رد شــم
نـگی کـه ایـنـطــوری ســاده پــر از احــسـاس نـفــرت شــم
تــوی ایـن کـشـتی غـصـه مـیــون گـریــه هــا غــرقــم
دارم آســون می مــیـرم آخـه کـجـا مــن اشـتـبـاه کــردم
هـمــون لـحظه کـه گفـتـم عـشـق بـدون تــو بــرام مـــرگـه
دلـی کـه عـاشـقـش کــردی چـه کــردی کـه حــالا ســرده
تــو کـه هـیـچــوقـت کـنار مــن نـمی مونی و بی تـابــم
از ایـن دنیـا فـقـط واســت خـــوشــی رو آرزو دارم . . . www.ashkbaran.loxbolg.comچهار شنبه 28 آبان 1393برچسب:, :: 11:12 :: نويسنده : reza
یه قبله پشت چشماته / که مغناطیس ُ رد کرده
شبای قبل تو باید / به این تقویم برگرده
کنار قلب تو مثل / یه مَردم رو به خوشبختی
تو احساسی بهم میدی / شبیه ِ غیرت ِ تختی
تو می پوشونی موهاتو / غروب غنچه وا میشه
یه مرد از دامن پاکِت / طرفدار ِ خدا میشه
به عشقم مرهمی خانوم / مثه گلدسته و کاشی
فدای اون حَیاتونَم / خانومی که شما باشی
میدونم گاهی از دستم / شبا با بغض میخوابی
نمی فهمم چی کم داری / چرا انقدر بی تابی
ازم بگذر اگه راحت / نگفتم دوستت دارم
اگه غمگین بشی از من / گره میفته تو کارم
چه معمولیه رفتارم / کنار قلب خوش نامت
ولی باور بکن خانوم / هنوزم سخت میخوامت www.ashkbaran.loxbolg.comسه شنبه 4 شهريور 1393برچسب:, :: 22:29 :: نويسنده : reza
بامن بمان می خواهم درفضایی که از عطرتن توآکنده است نفس بکشم بودنت را حس کنم حتی اگر سایه ای باشی برقلب شکسته ام می خواهم چشمانم رافدای آمدنت کنم تا بیایی بهانه ای باشی برای زنده بودنم نفس کشیدنم خوب من بامن بمان کم رنگ به اندازه تولدِ شعری عاشقانه www.ashkbaran.loxbolg.comسه شنبه 4 شهريور 1393برچسب:, :: 22:22 :: نويسنده : reza
توای تنها ببین من را کنار مرز تنهایی تنم خسته رهم خسته دلم دراوج تنهایی زتنها بودنم ای دل خلاصی نیست باور کن رهایی را نمی بینم زدست دیو تنهایی . . . www.ashkbaran.loxbolg.comعاشق عاشق تر نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو كه رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون كه فكر نمی كردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای كفتر و گنجشك كلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده كارش فراموشی ، شده كارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو كه نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشكیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، كوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر كردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذركردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم كه تو می دونی،سرخاك
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
دل از
تو www.ashkbaran.loxbolg.com
پنج شنبه 10 بهمن 1392برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : reza
می توان در قلب های بی فروغ لحظه ای برقی زد و خورشید شد می توان در غربت داغ کویر آن ابری که می بارید شد بقیه در ادامه مطلب www.ashkbaran.loxbolg.comادامه مطلب ... در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری تو توانایی بخشش داری دستهای تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی دفتر عمر مرا با وجود تو شکوهی دیگر رونقی دیگر هست می توانی تو به من زندگانی بخشی یا بگیری از من آنچه را می بخشی من به بی سامانی ، باد را می مانم من به سرگردانی ، ابر را می مانم من به آراسته گی خندیدم منه ژولیده به آراسته گی خندیدم سنگ طفلی اما خواب نوشین کبوتر ها را در لانه می آشفت قصه ی بی سر و سامانی من باد با برگ درختان می گفت باد با من می گفت : " چه تهی دستی مرد ! " ابر باور می کرد من در آئینه رُخ خود دیدم و به تو حق دادم آه ... می بینم ، میبینم تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی من به اندازه زیبایی تو غمگینم چه امید عبثی من چه دارم که تو را در خور ؟! هیچ ! من چه دارم که سزاوار تو ؟! هیچ ! تو همه هستی من هستی من تو همه زندگی من هستی تو چه داری ؟! .... همه چیز تو چه کم داری ؟! ...هیچ ! بی تو در می یابم چون چناران کهن از درون تلخی واریزم را کاهش جان من ، این شعر من است آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی راستی .... شعر مرا می خوانی ؟! باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی نه .... دریغا ، هرگز کاشکی شعر مرا می خواندی !!! www.ashkbaran.loxbolg.com
بیهوده میگردم به دنبالت،
شاید وقت این است که حسرت گذشته های شیرین با تو بودن را بخورم
دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است ، فردا آمد و دیدم هنوز دلم چشم به راه است مدتی گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم ، چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم عشقت میسوزم؟
پیش خود میگویم شاید فردا بیایی ،شاید هنوز هم مرا بخواهی ! تقصیر دلم بود نه چشمانم ، این قصه که تمام شد، باز هم اگر بخواهی میمانم
نشستم به انتظار غروب تا یک دل سیر گریه کنم ، شاید کمی آرام شوم ، غروب آمد و بغض سد راه اشکهایم ، شب شد و هنوز نشکسته شیشه غمهایم،
این حال و روز من است ، نیستی که ببینی این روزهای بی تو بودن است
بعد از تو ،مال این دنیا نیستم ! از آغاز نیز اهل دیار تنهایی بوده ام ، تو رهگذری بودی و من با تو مدتی آشنا بوده ام
از کجا میدانستم اهل دل نیستی ، عشق را نمیشناسی و با من یکی نیستی ، از کجا میدانستم که تنها میشوم ، من بیچاره باز هم بازیچه دست غمها میشوم ! بیهوده میگردم به دنبالت ، با وجود تمام بی محبتی هایت ، باز هم میخواهمت…. جمعه 29 آذر 1392برچسب:, :: 11:13 :: نويسنده : reza
لعنت به اقبال بدم ***لعنت به این بخت سیاه
ازعاشقی و خوبیهایش***چیزی
ندیدم غیر آه
چرا دوباره آمدی*** تازه کنی گذشته ها
نمک بپاشی در دلم***پنبه کنی در رشته ها
اگه نمی خوای قلب من***پس برای چی صدا زدی
یه روزمی گی نروبمان***یک
روزمیگی خیلی بدی
چرا می خوای که بشکنی *** هر ثانیه تو این تنو
نه می کشی نه میگذری ***زنده به
گورمی خوای مرا
مرا ببخش عروسکم *** اگه نبودم لایقت
اگه جسارت کردمرا ***گفتم
که هستم عاشقت
بدان وبرایم فرشته ای ***حتی اگه بگی برو
تا آخرین ذره جان *** رها
نمی کنم تو را www.ashkbaran.loxbolg.com پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:, :: 10:7 :: نويسنده : reza
جذاب ترین کلمه : آشنائی ادامه مطلب ... چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : reza
اگر عشق نبود
www.ashkbaran.loxbolg.com چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 13:15 :: نويسنده : reza
چه زیبا بود اگر یک دم ،نگاهم را تو می دیدی ز خلوتگاه احساسم، غمم را زود می چیدی
چه زیبا بود اگر با هم، رفیق عشق می بودیم
و می گفتیم تا دنیاست، کنار عشق خشنودیم
چه زیبا بود یک لحظه، بگویم عاشقت هستم
و دستانت پر از امید، بیارامند در دستم
چه زیبا بود ،اما حیف که من تنها پریشانم و می دانم که می دانی، و میدانی که میدانم www.ashkbaran.loxbolg.comچهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 13:13 :: نويسنده : reza
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست متن خبر که یک قلم بیتو سیاه شد جهان حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست نو گل نازنین من تا تو نگاه میکنی لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست غفلت کائنات را جنبش سایهها همه سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردنست از غم خود بپرس کو با دل ما چه میکند این هم اگر چه شکوهی شحنه به شاه کردنست عهد تو (سایه) و (صبا) گو بشکن که راه من رو به حریم کعبهی لطف آله کردنست گاه به گاه پرسشی کن که زکوة زندگی پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست بوسهی تو به کام من کوه نورد تشنه را کوزهی آب زندگی توشه راه کردنست خود برسان به شهریار ایکه درین محیط غم بیتو نفس کشیدنم عمر تباه کردنست استاد شهریار www.ashkbaran.loxbolg.comچهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, :: 13:9 :: نويسنده : reza
چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره . رنگ چشاش آبی بود . صفحه قبل 1 صفحه بعد آرشيو وبلاگ پيوندها
|
|||
|